مبانی نظری تفکر انتقادی مولفه های تفکر انتقادی
مبانی نظری تفکر انتقادیمولفه های تفکر انتقادی
مبانی نظری تفکر انتقادی مولفه های تفکر انتقادی
توضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری
2-1- تاریخچه و مبانی نظری تفکر انتقادی 44
2-1-1- تفکر انتقادی 45
2-1-1-1- تلاشی در جهت ارائه تعریفی مورد توافق همگان:
عنوان صفحه
تحقیق تحقیقاتی دلفی در سال 1990 48
2-1-1-1-1- مؤلفههای تفکر انتقادی 50
2-1-1-1-1-1- مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی 50
2-1-1-1-1-2- مؤلفه گرایشی تفکر انتقادی 52
2-1-1-1-1-2-1- مفهوم گرایش 52
2-1-1-1-1-2-2- گرایشهای تفکر انتقادی 54
2-1-1-1-1-2-3- سنجش گرایشهای تفکر انتقادی 55
2-1-1-1-1-3- رابطه مؤلفه مهارتی و مؤلفه گرایشی تفکر
انتقادی 56
2-1-1-2- عمومی بودن تفکر انتقادی در مقابل اختصاص داشتن آن
به زمینهای خاص 57
2-1-2- تمایز تفکر انتقادی از مفاهیم دیگر 58
2-2- تحقیقات پیشین در زمینه عوامل تأثیرگذار بر گرایشهای تفکر انتقادی 60
2-2-1- رابطه بین ارزشهای فرهنگی و گرایشهای تفکر انتقادی 61
2-2-2- رابطه بین ارزشهای فرهنگی و ابعـاد الگـوهای ارتباطات
خانواده و دانشجو- استاد 75
2-2-3- رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده و دانشجو- استاد
و گرایشهای تفکر انتقادی 81
2-2-3-1- رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده
و گرایشهای تفکر انتقادی 82
2-2-3-2- رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات دانشجـو- استـاد
و گرایشهای تفکر انتقادی 85
2-2-4- رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده و دانشجو- استاد
و ارضای نیازهای روانشناختی پایه 88
عنوان صفحه
2-2-5- رابطه بین ارضـای نیـازهـای روانشنـاختی پـایـه
و گرایشهای تفکر انتقادی 96
2-2-6- نقش واسطهگری ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده و دانشجو- استاد
در رابطه بین ارزشهای فرهنگی و گرایشهای تفکر انتقادی 99
2-2-7- نقش واسطهگری ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده و دانشجو- استاد
در رابطه بین ارزشهای فرهنگی و ارضای نیازهای روانشناختی پایه 101
2-2-8- نقـش واسطـهگـری ارضـای نیـازهـای روانشنـاختـی پـایـه
در رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده و دانشجو- استاد
و گرایشهای تفکر انتقادی 104
2-3- فرضیههای پژوهش 106
2-4- تعریف عملیاتی متغیرهای پژوهش 108
در این فصل، در ابتدا به مرور خط سیر تفکر انتقادی از آغاز تا به امروز پرداخته میشود تا در مورد این نوع تفکر دانشی زمینهای فراهم آید. سپس، مؤلفههای تفکر انتقادی و به ویژه مؤلفه گرایشی آن به تفصیل مورد بحث قرار میگیرند. پس از آن، تحقیقات پیشین مربوط به سؤالات پژوهش و پشتوانههای فرضیههای پژوهش مطرح میشوند.
2-1- تاریخچه و مبانی نظری تفکر انتقادی
اگرچه مطالعه و بررسی در باب تفکر انتقادی در طی 25 سال آخر قرن بیستم شدت یافته است، ریشه این نوع تفکر را میتوان تا حدود 2500 سال پیش و تا زمان سقراط ردیابی کرد. سقراط به تمرکز معلمان بر پرورش مهارتهای استدلالی یادگیرندگان تأکید داشت (آورهویزر، 1997؛ پل، الدر و بارتل ، 1997). سالهای متمادی بعد از سقراط، تفکر انتقادی آنچنان که باید مطـرح نبود تا اینکه اندیشه انتقادی در دوره نوگرایی توجه روشنگران سده هجدهم از جمله کانت را به خود جلب کرد. این مفهوم در دوره فرانوگرایی توسط افرادی همچون جان دیویی، ماکس بلک، گوردون هولفیش، رابرت انیس، متیو لیپمن، جان مک پک و ریچارد پل وارد فرایند تعلیم و تربیت شد (جهانی، 1382). در اوایل قرن بیستم، جان دیویی (1933) در کتاب «ما چگونه فکر میکنیم » با تأکید بر «تفکر تأملی» الهامبخش مربیان در رشد دادن تفکر کودکان شد. به عقیده وی هدف اصلی آموزش به جای حفظ کردن طوطیوار مطالب، باید تفکر تأملی و یادگیری نحوه تفکر باشد. وی تفکر تأملی را حالتی از شک و تردید، سردرگمی و مخمصه فکری میدانست که به دنبال آن تفکر اتفاق میافتد و فرد درصدد جست و جوی اطلاعاتی که آن شک را برطرف میکند، برمیآید. در نهایت، با یافتن اطلاعات سردرگمی فرد پایان مییابد (1933، ص. 12). دیویی تفکر تأملی را «مد نظر قرار دادن فعالانه، مصرانه و دقیق یک عقیده یا یک شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن زمینههایی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری میانجامد» تعریف میکرد (دیویی، 1933، ص. 9). امروزه اکثر متخصصان، تفکر تأملی دیویی را همخوان با تفکر انتقادی میدانند (گریسون،1991).
در خلال قرن بیستم، متخصصان به حمایت از دیدگاه دیویی مبنی بر اینکه یادگیری نحوه تفکر باید هدف اصلی آموزش باشد، پرداختند و توانایی تفکر نقادانه را به عنوان هدف آموزش مورد تأکید قرار دادند. با معطوف شدن توجهها به تفکر انتقادی متخصصان تعاریف مختلفی را از آن ارائه دادند. با این حال، تا سال 1990 تعریفی روشن از تفکر انتقادی که مورد توافق همگان باشد، حاصل نشد. در سال 1990 انجمن فلسفی امریکا از این نوع تفکر تعریفی مورد توافق را مطرح کرد که تعاریف برجسته قبلی در شکلگیری آن تأثیر بسزایی داشتند (گیانکارلو و فاسیونه، 2001). در ادامه، به مرور این تعاریف پرداخته میشود.
2-1-1- تفکر انتقادی
یکی از اولین تعاریف تفکر انتقادی تعریف گلیزر و همکار وی واتسون است. در اواخر دهه 1930، تحقیقات گلیزر در زمینه آموزش تفکر انتقادی تحت تأثیر کارهای دیویی قرار گرفت. گلیزر با الهام از دیویی تفکر انتقادی را به صورت زیر تعریف کرد:
«تفکر انتقادی [ترکیبی از] (1) نگرش در مورد گرایش به در نظر گرفتن فکورانه مسائل و موضوعاتی که وارد دامنه تجربیات فرد میشوند، (2) دانش روشهای بررسی منطقی و مستدل و (3) مهارتهای به کار بردن این دانش است. تفکر انتقادی تلاش مداومی را برای بررسی هر عقیده یا هر شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن شواهد و مدارکی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری میانجامد، ایجاب میکند» (گلیزر، 1941، ص. 5).
روشن است که بخش دوم این تعریف بر مبنای تعریف دیویی از تفکر تأملی قرار دارد. همانطور که تعریف بالا نشان میدهد به عقیده گلیزر تفکر انتقادی ترکیبی از نگرش، دانش و مهارت است. بر همین مبنا، بعدها گلیزر و واتسون یکی از جامعترین تعاریف تفکر انتقادی را مطرح کردند که تفکر انتقادی را شامل این موارد میدانست: (1) نگرشهای [فرد نسبت به] تحقیق که شامل توانایی تشخیص وجود مسأله و پذیرش نیاز کلی به شواهد و مدارک در حمایت از آنچه که ادعا میشود درست است، میگردد (2) دانش مربوط به نتیجهگیریها، انتزاعها و تعمیمهای معتبر که در آنها درستی انواع متفاوت شواهد و مدارک به طور منطقی تعیین میشود و (3) مهارتهای مربوط به استفاده از این نگرشها و دانش در موقعیتهای واقعی (واتسون و گلیزر، b1980). تعریف واتسون و گلیزر به دلیل جامع بودن بیش از همه تعاریف هم دوره خود مورد استفاده قرار گرفت (فیشر ، 2001). گرساید (1996) معتقد است جدیدترین تعریفهای تفکر انتقادی نیز به ندرت از این تعریف فراتر میروند.
2-1-1-1-1- مؤلفههای تفکر انتقادی
بنا به تعریف انجمن فلسفی امریکا تفکر انتقادی شامل دو مؤلفه مهارتهای شناختی و فراشناختی و گرایشهای عاطفی است (انجمـن فلسفـی امریکا، 1990). نه تنها یک متفکـر نقـاد نیازمند برخورداری از مهارتهای شناختی و فراشناختی است، بلکه باید به استفاده از این مهارتها تمایل و گرایش داشته باشد. ادامه بحث، به این مؤلفهها به طور جداگانه میپردازد.
2-1-1-1-1-1- مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی
همانگونه که در بیانیه توافقی هیأت متخصصـان تحقیق دلفی آمده است، این متخصصان مهارتهای اساسی تفکر انتقادی را مهارتهای تعبیر و تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزیابی، استنباط یا نتیجهگیری، توضیحدهی و خودتنظیمی میدانند. در این بیانیه مهارت تعبیر و تفسیر به صورت «درک و بیان معنا یا اهمیت انواع گستردهای از تجربیات، موقعیتها، اطلاعات، رویدادها، قضاوتها، آداب و رسوم، عقاید، قوانین، روشها یا معیارها» (ص. 6) تعریف میشود. منظور از مهارت تجزیه و تحلیل «شناسایی روابط استنباطی که به نظر میرسند بین گفتهها، سؤالات، مفاهیم، توصیفات یا اشکال دیگر بازنماییها - به قصد بیان عقاید، قضاوتها، تجربیات، دلایل، اطلاعات و باورها- وجود دارند و یا واقعاً وجود دارند» (ص. 7) است. مهارت ارزیابی به «ارزیابی اعتبار گفتهها یا بازنماییهای دیگری که توصیفی از ادراک، تجربه، موقعیت، قضاوت، عقاید یا باورهای فرد هستند و ارزیابی قدرت منطقی روابط استنباطیای که بین گفتهها، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی به نظر میرسند» (ص. 8) برمیگردد. منظور از مهارت استنباط یا نتیجهگیری «شناسایی و به دست آوردن عناصر مورد نیاز برای بیرون کشیدن نتیجهگیریهای خرمندانه؛ شکل دادن به حدسیات و فرضیات؛ در نظر گرفتن اطلاعات مرتبط و بیرون کشیدن پیامدهای ناشی از اطلاعات، گفتهها، اصول، شواهد و مدارک، قضاوتها، عقاید، باورها، مفاهیم، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی» (ص. 9) است. مهارت توضیح به صورت «بیان نتایج استدلال فرد؛ دلیل آوردن برای آن استدلال با توجه به ملاحظات مربوط به شواهد و مدارک، ملاحظات مفهومی، روششناختی، معیارشناختی و بافتشناختی که نتیجهگیریهای فرد بر مبنای آنها قرار دارند؛ مطرح کردن استدلال به شکل بحث و تبادلنظرهای متقاعدهکننده» (ص. 10) تعریف میشود و در آخر، منظور از مهارت خودتنظیمی«خودآگاهی نسبت به بازبینی فعالیتهای شناختی خود، عناصر مورد استفاده در آن فعالیتها و نتایج بیرون کشیده شده به خصوص از طریق به کارگیری مهارتهای تجزیه و تحلیل و ارزیابی در مورد قضاوتهای استنباطی خود با زیر سؤال بردن، تأیید کردن، اعتباریابی کردن یا تصحیح کردن دلایل یا نتیجهگیریهای خود» (انجمن فلسفی امریکا، 1990، ص. 10) است. هر کدام از این مهارتها خود از خرده مهارتهایی تشکیل شدهاند که جدول 2-1 آنها را نشان میدهد.
جدول شماره 2-1- مهارتهای تفکر انتقادی و خردهمهارتهای آنها بر اساس گزارش دلفی (اقتباسشده از انجمن فلسفی امریکا، 1990، ص. 6)
مهارتهای تفکر انتقادی | خردهمهارتها |
تعبیر و تفسیر | طبقهبندی، رمزگشایی جملات، روشن کردن معنا |
تجزیه و تحلیل | بررسی ایدهها، شناسایی و تجزیه و تحلیل دلایل |
ارزیابی | ارزیابی دعاوی و دلایل |
استنباط | بررسی در مورد شواهد و مدارک، گمانهزنی در مورد حالتهای مختلف، بیرون کشیدن نتیجه |
توضیحدهی | بیان نتایج، توجیه روشها، مطرح کردن دلایل |
خودتنظیمی | بررسی عمل خود، تصحیح خود |
این مهارتها در فرایند تفکر انتقادی در ارتباط متقابل با هم به کار برده میشوند. به عبارت
دیگر، به تفکر انتقادی بیشتر به صورت یک فرایند غیرخطی و چرخهای نگاه میشود تا به صورت یک فرایند خطـی مرحله به مرحله (فاسیـونه، فاسیـونه، بلوم ، هوارد و گیانکارلو، 1998). یعنـی، ممکن است فـرد استنباطهای خود را تجزیه و تحلیل کند، تعبیر و تفسیرهایش را توضیح دهد یا تجزیه و تحلیلهایش را ارزیابی کند.
تفکر انتقادی یا قضاوت فکورانه در مورد اینکه به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم یا چه کاری را انجام دهیم، بدون داشتن سطحی از مهارتهای تفکر انتقادی اتفاق نمیافتد. این در حالی است که برای تمایل داشتن به استفاده عملی از این مهارتها باید به آنها گرایش داشت. به همین دلیل، متخصصان معتقدند داشتن توانایی تفکر انتقادی به تنهایی کافی نیست. بلکه، تفکر انتقادی شامل یک مؤلفه گرایشی نیز هست (گیانکارلو و فاسیونه، 2001).